الف . مرگ نيستی و نابودی و فنا نيست ، انتقال از عالمی به عالم ديگر و از نشئهای به نشئه ديگر است و حيات انسان به گونهای ديگر ادامه میيابد.
ب . آنچه شخصيت واقعی انسان را تشكيل میدهد و " من " واقعی او محسوب میشود ، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار میرود نيست ، زيرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جايی تحويل نمیشوند و در همين جهان تدريجا منهدم میگردند . آن چيزی كه شخصيت واقعی ما را تشكيل میدهد و " من " واقعی ما محسوب میشود ، همان است كه در قرآن از آن به " نفس " و احيانا به روح تعبير شده است ... .
ج . روح يا نفس انسان كه ملاك شخصيت واقعی انسان است و جاودانگی انسان به واسطه جاودانگی اوست از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوق ماده و ماديات قرار گرفته است . روح يا نفس ، هر چند محصول تكامل جوهری طبيعت است ، اما طبيعت در اثر تكامل جوهری كه تبديل به روح يا نفس میشود ، افق وجودیاش و مرتبه و مقام واقعیاش عوض میشود و در سطح
بالاتری قرار میگيرد ، يعنی از جنس عالمی ديگر میشود كه عالم ماورای طبيعت است . با مرگ ، روح يا نفس به نشئهای كه از سنخ و نشئه روح است منتقل میشود و به تعبير ديگر ، هنگام مرگ ، آن حقيقت مافوق مادی بازستانده و تحويل گرفته میشود.
درباره بخش دوم بايد گفت اين پرسش در قرآن كرين مطرح شده و پاسخ آن در قرآن داده شده است:
در سوره يس آيه 78 مي گويد : « و ضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحيي العظام و هي رميم. قل يحييها الذي انشاها اول مره و هو بكل خلق عليم؛ براي ما مثلي آورد و خلقت خود را فراموش كرد ، گفت اين استخوانهاي پوسيده را كي زنده مي كند؟ بگو همان كس كه اولين بار آن را ابداع كرد و او به هر مخلوقي آگاه است.»
اين آيه پاسخ به مردي از كافران است كه استخوان پوسيده اي را در دست گرفته ، آمد و آن استخوان را با دست خود نرم كرد و به صورت پودر درآورد و سپس آن را در هوا متفرق ساخت ، آنگاه گفت چه كسي مي تواند اين ذرات پراكنده را زنده كند؟ قرآن جواب مي دهد همان كس كه اولين بار او را آفريد.
انسان گاهي با مقياس قدرت و توانايي خود ، امور را به شدني و ناشدني تقسيم ميكند ، وقتي چيزي را ماوراء قدرت و تصور خود ديد گمان مي برد آن چيز در ذات خود ناشدني است . قرآن مي گويد با قياس به توانايي بشر البته اين امر ناشدني است ، ولي با مقايسه با قدرتي كه اولين بار حيات را در جسم مرده آفريد چطور ؟ با قياس به آن قدرت امري است ممكن و قابل انجام.
آيات زيادي در قرآن كريم آمده كه در همه آنها با تكيه به قدرت الهي درباره قيامت بحث مي كند. مفاد همه اين آيات اين است كه مشيت خداي عادل حكيم چنين اقتضا دارد كه قيامت وجود داشته باشد و هيچ مانعي در راه اين مشيت نيست . همان طور كه اولين بار معجزه حيات و خلقت از اين مشيت سر زد و جهان را و انسان را و حيات را آفريد ، بار ديگر در قيامت انسان را زنده مي كند.
بنابراين اعاده كردن- برگرداندن- هميشه آسان تر از آفرينش ابتدايي و بي سابقه است پس همان خدايي كه قادر بود انسان را از خاك بي جان بيافريند، همان خدا مي تواند استخوان هاي پوسيده را احياء كند، حتي در سوره قيامت مي فرمايد: « ما بندهاي انگشتان شما را نيز مي توانيم دو مرتبه خلق كنيم؛ « بلي قادرين علي ان نسوي بنانه».