بسيارى از انديشمندان - چه مسلمان و چه غيرمسلمان كوشيدهاند تا پاسخى معقول و موجّه، به اين پرسش اساسى بدهند كه فرصت طرح و بررسى آنها در اينجا نيست . ما تنها به نظر ابنسينا در اين خصوص اشاره كرده، به تحليل آيات و روايات در پاسخ به اين سؤال مىپردازيم .در ديدگاه ابن سينا موجبات ترس از مرگ يكى از امور زير است:1 . با مرگ، حقيقت و زندگى (-( ظاهرى دنيايى)-) آدمى برچيده مىشود ؛2 . نمىدانيم چه وقت مىميريم ؛3 . مرگ پديدهاى ناشناختهاست و از آن تجربهاى نداريم و برايمان امرى مبهم است ؛
مرگ عبارت است از نوشيدن عصارة حيات که براي مؤمنان بسيار گوارا، لذّت بخش و نشاط آور و براي کافران رنج آور و اسفبار و اندوهناک. اما جريان مردن مؤمنان به اين وضع است که هنگام مرگ آنان فرشتگان الهي نازل و پيامبر و پيشوايان معصوم(ع) براي اينان متمثل مي شوند و به آنان مي گويند: ما دوستان شما در دنيا و آخرت خواهيم بود و هيچ خوف و ترسي نداشته باشيد، نويد باد شما را به بهشت که هر آنچه خواستيد در آن است: «إنّ الّذين قالو رَبُّنا الله ثُمّ استَقاموا تَتَنزَّلُ عَلَيهم المَلئِکَة ألاّ تَخافوا ولا تَحزنوُا وأبْشروا بالجنّة الّتي کنتم توُعدون نَحن أولياؤکم في الحيوة الدُّنيا و فِي الاخرة ولکم فيها ما تشتهي أنفسکم ولکم فيها ما تَدّعون؛ فصلت/30ـ31آنان که گفتند پروردگار ما خداي يگانه است و سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مي شوند که نترسيد و غمگين نباشيد. بشارت باد بر شما به همان بهشتي که پيامبران الهي وعده دادند.
واقع مطلب این است که تقریبا همه چیز پس از مرگ وابسته به عقاید واعمال ماست . مرگ برای انسان صالح بهترین هدیه الهی و وصول به شیرین ترین آرزوها و برای کافران و فاسقان سخت ترین پیامدها است.ترس از مرگ در فرهنگ قرآني و روايي از جهت تفاوت انسان ها, علت هاي گوناگون دارد. در يك منظر كلي مي توان انسان ها را از اين جهت به تعبير حضرت امام به سه گروه : ناقصان , متوسطان و كاملان تقسيم كرد.دليل وحشت از مرگ در انسان هاي ناقص اين نكته ظريف است كه انسان به حكم فطرت خود حب به بقا و ميل به جاودانگي داشته و از فنا, زوال و نيستي متنفر مي باشد, ازاين رو به عالمي كه عالم حيات تلقي مي شود, عشق ورزيده و از عالمي كه به پندار خودعالم نيستي است , تنفر دارد.
اين بحث يکي از بنيادي ترين مباحث مطرح در طول تاريخ تفکر بشري است و همواره در امتداد قرن ها و عصرها، اذهان بسياري را به خود مشغول کرده است و بشر در طول تاريخ همواره مي خواسته تا بداند که از کجا آمده؟ براي چه آمده؟ و به کجا مي رود. به گفته مولوي:
روزها فکر من اين است و همه شب سخنمکه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرايا چه بودست مراد وي از اين ساختنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بودبه کجا مي روم آخر ننمايي وطنم
پس پرسش اين است که ما چرا آفريده شده ايم و هدف از خلقت انسان چيست و اگر خدا ما را نمي آفريد چه مي شد و به اصطلاح به کجاي عالم بر مي خورد؟
بايد توجه داشت که براي پاسخ به اين پرسش اساسي، متفکران مختلفي، پا به اين عرصه گذارده و در اين باره قلم فرسايي کرده اند و البته هر کدام، از زاويه خاصي بينش و جهان بيني خود پاسخ هايي را ارائه کرده اند که در اين ميان مي توان به گفتار عرفا و متکلمان و فلاسفه اشاره کرد که هر گروه خود نيز گاه داراي رويکرد ها و تبيين هاي متفاوت و مختلفي در اين باره هستند که ما براي پرهيز از طولاني شدن سخن از ذکر بسياري از مطالب صرف نظر کرده و به معرفي منبع، تتبع در اين باره را به شما واگذار مي کنيم و در عين حال براي آن که دورنمايي از بحث در دسترس ما قرار گيرد به يک تبيين از فلاسفه و يک تبيين از متکلمان درباره فلسفه آفرينش انسان و جهان بسنده کرده و پايان سخن را به تبيين قرآن از فلسفه خلقت اختصاص مي دهيم.
**سختي مرگ وترس از مرگ وعوالم پس از مرگ چيزي جز نتيجه اعمال انساني نيست .در باره ماهيت مرگ وعوالم پس از آن بسيارى از انديشمندان - چه مسلمان و چه غير مسلمان - كوشيدهاند تا پاسخى معقول و موجّه، به اين پرسش اساسى بدهند كه فرصت طرح و بررسى آن در اينجا نيست. ما تنها به نظر ابنسينا در اين خصوص اشاره كرده، به تحليل آيات و روايات در پاسخ به اين سؤال مىپردازيم.
در ديدگاه ابن سينا موجبات ترس از مرگ يكى از امور زير است:
1. با مرگ، حقيقت و زندگى آدمى برچيده مىشود،
2. اينكه نمىدانيم چه وقت مىميريم؛
3. مرگ پديدهاى ناشناختهاست و از آن تجربهاى نداريم و برايمان امرى مبهم است؛
در مورد شناخت هدف آفرينش، در قالب يک مقدمه و چند نکته و تذکر، به گفتگو مي نشينيم:
الف) مقدمه
تذکر اين نکته را به عنوان مقدمه خاطرنشان مي سازيم که: «آفرينش» لباس «بوجود آمدن» است که خداوند آن را بر پيکره «نيستي» (عدم) پوشانده و با «بوجود آوردن همه» آنها را از زاويه نيستي به گرماي خورشيد هستي منتقل ساخته؛ از اين رو «وجود» خود نعمتي است که از آبشار الطاف الهي سرچشمه گرفته و اگر چيزي که امکان و شايستگي آفرينش و به وجود آمدن داشت اما آفريده نمي شد آن وقت جاي انتقاد بود. زيرا عقلاً و فطرتاً معلوم است که هميشه «بودن» و «داشتن» بهتر از «نبودن» و «نداشتن» است.
در پاسخ به نكاتي توجه كنيد :
1- در روايات بيان شده كه انسان مومن هنگام قبض روح و جان دادن اولياي الهي را ديدار مي كند و با ديدن آنها مرگ بر او آسان مي گردد .
2- در برخي روايات از پنج تن آل عبا و در برخي از امير مومنان و در برخي از چهارده معصوم -ع-نام برده شده است .
مرگ يكى از رخ دادهاى زندگى و از سنتهاى قطعى در نظام آفرينش است به رغم عموميّت اين پديده، مواجهه با مرگ خود يا عزيزان براى بيشتر افراد، بسيار التهابزا است و عوامل متعدد شناختى، عاطفى و رفتارى دارد.
مهمترين عاملى كه مرگ را اضطرابآور و التهابزا كرده، تنفر از نابودى و گرايش به بقا است بنابراين اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح كنند و اين حقيقت را در يابند كه مرگ فنا و نابودى نيست، بلكه بقا و استمرار حيات واقعى است؛ اين نگرانىها و وحشتزدگىها، برطرف مىشود.
در روایات برای مرگ در این اوقات به طور خاص فضیلتی نیافتیم .
در مورد روز وشب جمعه درر وایات وارد شده است که هر کس در شب ویا روز آن بمیرد وعارف به حق ائمه معصومین علیهم السلام باشد گناهانش آمرزیده است ویا به حسب برخی روایات عذاب قبر برای او نخواهد بود شاید بتوان از این روایات استفاده کرد در ایام ولیالی متبرک خداوند عنایت ویژه ای به بندگان خود از جمله اموات دارد .
ازظاهر آیه شریفه و روایات چنین استفاده می شود که « کلّ شیء» ، شامل همه موجودات است الّا وجه الله که هلاک و فنا ندارد. اهل بیت (ع) در تفسیر آیه شریفه «کل شی هالک الا وجهه» در ضمن روایات فراوانی فرموده اند: وجه الله ما اهل بیت هستیم. در برخی روایات نیز فرموده اند : وجه الله دین خداست. لکن در روایات دیگری فرموده اند: ما هستیم دین خدا. در برخی روایات نیز فرموده اند: مراد از وجه الله انبیاء ، رسل و حجج الهی هستند.(ر.ک: بحار الأنوار ؛ ج24 ؛ص192 – 201)