در پاسخ به اين پرسش به چند نكته اشاره مي شود:
1. پس از مفارقت و جدايي روح از بدن، روح به يك بدن برزخي و مثالي تعلق مي گيرد اين بدن از سنخ موجودات مادي و جسماني نيست. بلكه در روايات از آن تعبير به بدن مثالي و نوري شده، كه بيش از اين كيفيت آن براي ما مشخص نيست.
2. نفس آدمي پس از مفارقت از بدن وكالبد مادي، داراي علم و ادراك و آگاهي شديد تري خواهد بود، تا زماني كه به اين كالبد جسماني وابسته بود علم و آگاهيش محدود و مقيد به شرايطي بود، مثلا ديدن با چشم سر منوط به برقراري تماس مستقيم(وضع و محاذات) با شيء مرئيّ لذا اشياء پشت سر خود را نمي ديد و روح بر حسب كمالات وجودي سعه وجودي كه دارد مي تواند آگاهي بيتشري داشته باشد، خلاصه اينكه نفس با مردن قويتر، آگاه تر مي شود؛ لذا براساس نقل هايي كه از برخي شده حتي مي تواند ناظر مراسم تشييع جنازه خود باشد و در زمان غسل مي تواند ناظر و شاهد شستشوي بدن خود باشد.
براي مطالعه بيشتر به كتاب «منازل الآخره» شيخ عباس قمي مراجعه كنيد.
1ـ در این به اصطلاح تجربه های نزدیک مرگ ، گزارشات ، تنها مربوط به دیدن تونل نور نمی شود ، بلکه برخی افراد ، به خروج از بدن مادّی و از بیرون دیدن بدن مادّی و نیز ملاقات با اشخاص نورانی و گذر از در و دیوار نیز اشاره کرده اند. امّا معلوم نیست که این پدیده ها حقیقتاً مشاهده ی عالم برزخ باشند ؛ بلکه ممکن است زاییده ی ذهن خود شخص بوده و به اصطلاح فلسفی ، این پدیده ها در برزخ متّصل و در برزخ نفس رخ دهند ، همانگونه که انسان خواب می بیند یا مثل برخی بیماران روانی که شخص دیگری را در کنار خود مشاهده می کنند.
اجل , در لغت دو معنا دارد: يكي مدت معين و ديگري آخر مدت , در مفردات راغب و قاموس به آن ها اشاره شده است . به نظر علامه طباطبايي , معناي اصلي آن تمام مدت است و به طور مجازي در آخر مدت نيز استعمال مي شود, (ترجمه تفسير الميزان , ج 7, ص 10) طبق مفاد آيه ي 2 از سوره ي انعام (ثم قضي اجلا و اجل مسمي عنده ), انسان داراي دو نوع اجل است كه يكي مشروط است و ديگري محتوم يا مسمي . منظور از مشروط اين است كه تابع شرايطي است و اگر آن شرايط فراهم باشد, اجل خواهد آمد و اگر فراهم نباشد, نخواهد آمد. مقصود از محتوم هم اين است كه در وقت معيني مي آيد و حتمي است . اجل نوع اول , قابل محو و اثبات است ; اما دومي ثابت و پايدار است , (براي توضيح بيش تر ر.ك : همان , ص 13 - 11). در حديثي از امام صادق (ع ) در تفسير آيه ي فوق آمده است كه آن حضرت فرمود: آن ها دو اجلند اجل مشروط كه خدا در آن هر چه بخواهد مي كند و اجل محتوم , (مجلسي , بحارالانوار, ج 5, ص 140, حديث 9, چاپ بيروت و تفسير نور الثقلين , ج 1, ص 504, نشر اسماعليان ). خلاصه , از كلمه ي مسمي كه بعد از واژه ي اجل در آيه ي 60 سوره انعام ذكر شده است و با توجه به آيه ي 124 اعراف كه مي فرمايد:
ارتباط خاصى ميان «قبر برزخى» و «قبر خاكى»؛ يعنى، بين «روح انسان» در برزخ و «بدن مادى» او در قبر خاكى وجود دارد. اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح وبدن مادى كه در طول زندگى دنيايى با يكديگر يك نوع اتحاد داشتهاند، سرچشمه مىگيرد كه با قطع تعلّق روح از بدن پس از مرگ، به كلى از ميان نمىرود؛ بلكه يك نوع ارتباط در حد پايينترى ميان روح برزخى و بدن مادى و خاكى وجود دارد. البته نه در حد و اندازهاى كه در زندگى دنيايى و در دوران تعلّق روح به بدن وجود داشت و نه با آن كيفيت و كميت؛ بلكه در ميزانى ضعيفتر و با كم و كيفى ديگر. از همين رو «قبر خاكى» با «عالم برزخى» روح، ارتباطى دارد كه نقاط ديگر اين ارتباط را ندارد: به همين جهت على رغم حضور روح در عالمى فرا مادى، و فوق زمان و مكان، توجّه خاصى به بدن مادى و به نقطهاى كه بدن خاكى در آن هست، دارد و بر اساس همين ارتباط ميان قبر برزخى و قبر خاكى است كه دستورات و احكام خاصى در باب قبر، تشييع جنازه، كفن و دفن، حرمت قبر، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت برسر قبور و نظاير آن در شريعت اسلامى وجود دارد.
درباره موت اختياري به چند معني مي توان اشاره كرد:
الف ) يعني انسان قبل از آن كه بميرد و از اين دنيا كوچ كند و حقائق براي او روشن شود; با زحمت و رياضت و تلاش و جديت و اختيار بتواند آن حالات بعد از مرگ براي او حاصل شود و حقائق براي او روشن شود كه اين حديث شريف هم اشاره به همين مطلب دارد كه فرمود: ((موتوا قبل ان تموتوا; قبل از آن كه بميريد; بميريد)) يعني , قبل از آن كه عالم بعد از اين عالم را مشاهده كنيد به مرحله اي برسيد كه بتوانيد مشاهده كنيد. قبل از آن كه به شما بفهمانند كه همه چيز در يد قدرت خدا است , خود در اين دنيا اين مطلب را بدان كه ((لاحول ولا قوه الا بالله العلي العظيم)) كه اين يك نمونه از موت اختياري است كه انسان بينش حاصله پس از مرگ را دارد ولي در بين مردم زندگي مي كند. چنين فردي احوال انسان ها را مي داند و افراد را مي شناسد و از حقيقت افراد خبر مي دهد و از آينده و گذشته گاهي خبر مي دهد و... در زمان پيامبر(ص) مي توان به زيدبن حارثه اشاره كرد كه حضرت فرمود كيف اصبحت يا زيد؟ او در پاسخ عرض كرد: «اصبحت علي يقين».
در رابطه با قبض روح گفتني است كه مرگ يعنى انتقال از جهان جسمانى و عالم مادى به عالم برزخ (معاد استاد مطهرى ـ انتشارات صدار، ص 53 ـ 35).
اما اينكه در لحظه مرگ حضرت عزرائيل براى قبض روح حاضر مىشود، امر مسلمى نيست. بلكه ظاهر قرآنى خلاف آن است. زيرا در قرآن چهار دسته آيات به مرگ اشاره دارد:
دسته اول آياتى كه مرگ را مستقيما به خدا نسبت مىدهند: «الله يتوفى الانفس حين موتها؛ خدا جان را در زمانه مدت آن مىگيرد»، (زمر / 42).
دسته دوم آياتى كه مرگ را به حضرت عزرائيل ـ ملك الموت ـ نسبت مىدهد: «قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم؛ بگو جان شما را فرستنده مرگ كه بر شما وكيل است، مىگيرد»، (سجده / 11).
دسته سوم آياتى كه مرگ را به فرستادگان الهى نسبت مىدهد: «توفّته رسلنا؛ جان او را فرستادگان ما مىگيرد»، (انعام / 61).
آنچه در این باره گفته شده است عمدتا در باره روح و جسم مثالی است . حتی دراین دنیا نیز مدرک رنج و خوشی روح و نفس ما است , نه بدن . در عین حال باید توجه داشت که ارتباط خاصى بين «روح انسان» در برزخ و «بدن مادى» او در قبر خاكى وجود دارد. اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح وبدن مادى كه در طول زندگى دنيايى با يكديگر يك نوع اتحاد داشتهاند، سرچشمه مىگيرد كه با قطع تعلّق روح از بدن پس از مرگ، به كلى از ميان نمىرود؛ بلكه يك نوع ارتباط در حد پايينترى ميان روح برزخى و بدن مادى و خاكى وجود دارد.
به شدت از ياد مرگ و بي انتهايي آن دنيا مي ترسم يعني حتي با خودم فكر مي كنم كه خدا خيلي مهربان است و اگر باز هم من در بهشت باشم تا كي تا بي نهايت ... خيلي برايم ترسناك است تا حدي كه افسرده مي شوم و به نحوي سعي مي كنم از اين حالت خارج شوم. چه كنم راجع به بي انتهايي آن دنيا خيلي مي ترسم.در اين باره گفتني است منظور از ياد مرگ و قيامت، نهادينه كردن دورانديشي و فكر حسابرسي در زندگي است و از فوايدي كه در اين گونه روايات درباره ياد مرگ آمده، جايگاه آن به خوبي روشن مي شود. به طور مثال، هنگامي كه آدمي آماج شهوات قرار مي گيرد و يا آلودگي به مال حرام در پيش باشد سفارش شده؛ «فاذكروا الموت».
اين پرسش داراي دو بخش است، بخش نخست در مورد حقيقت و ماهيت مرگ و قسمت دوم در مورد چگونه زنده شدن بدن هاي پوسيده در روز قيامت كه به ترتيب به آنها پرداخته مي شود:مرگ چيست ؟ آيا مرگ نيستی و نابودی و فنا و انهدام است يا تحول و تطور و انتقال از جايی به جايی و از جهانی به جهانی؟اين پرسشی است كه همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر كس مايل است پاسخ آن را مستقيما بيابد و يا به پاسخی كه داده شده ايمان و اعتقاد پيدا كند . ما مسلمانان به حكم اينكه به قرآن كريم ايمان و اعتقاد داريم پاسخ اين پرسش را از قرآن كريم میگيريم و به آنچه در اين زمينه گفته است ايمان و اعتقاد داريم .قرآن كريم پاسخ ويژهای با تعبير خاصی درباره ماهيت مرگ دارد ، قرآن در اين مورد كلمه " توفی " را به كار برده و مرگ را توفی خوانده است.توفی و استيفاء هر دو از يك مادهاند ( وفاء ) . هرگاه كسی چيزی را به كمال و تمام و بدون كم و كسر دريافت كند و به اصطلاحآن را استيفاء نمايد ، در زبان عربی كلمه توفی را به كار میبرند . " توفيت المال " يعنی تمام مال را بدون كم و كسر دريافت كردم. در چهارده آيه از آيات قرآن كريم اين تعبير در مورد مرگ آمده است. از همه آنها چنين استنباط میشود كه مرگ از نظر قرآن تحويل گرفتن است، يعنی انسان در حين مرگ ، به تمام شخصيت و واقعيتش در تحويل ماموران الهی قرار میگيرد و آنان انسان را دريافت میكنند . از اين تعبير قرآن مطالب زير استنباط میشود:
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: ويران كننده لذت ها را ياد كنيد.
گفتند: آن ويران كننده چيست، اى رسول خدا؟
فرمود: مرگ. هر گاه بنده اى در خوشى و رفاه، مرگ را آنگونه كه هست به ياد آورد، دنيا بر او تنگ شود، و چون در سختى و گرفتارى از آن ياد كند، دنيا برايش وسيع و راحت گردد. مرگ، نخستين منزلگاه آخرت، و واپسين منزلگاه دنيا است. پس خوشا كسى كه در نخستين منزلگاه آخرت، گرامى داشته شود، و در واپسين منزلگاه دنيا، به نيكى بدرقه اش كنند. بحارالانوار، ج 6، ص 133، ح 32 از مصباح الشريعه.